اگر از شما می پرسیدند حدس می زنید محبوب ترین کلاس درس هاروارد کدام است چه می گفتید؟ کسانی که مدام به همه توصیه می کنند کدنویسی یاد بگیرند احتمالاً موضوعی فنی مثل آشنایی با علوم رایانه را به عنوان پاسخ درست انتخاب خواهند کرد. کسانی که ذهنی تجربی دارند نیز ممکن است دوره ی پایه ای مثل درک انگلیسی را به عنوان پاسخ درست پیشنهاد دهند. اما به احتمال زیاد تعداد انگشت شماری هستند که می توانند به پاسخ درست اشاره کنند.
به نقل از مقاله ی جدید گاردین، پاسخ درست «فلسفه ی چین» است.
مایکل پوئت و کریستین گروسلو، نویسندگان مقاله ی مذکور و همچنین کتابی در همین زمینه می گویند: «میانه های هزاره ی نخست پیش از میلاد، مثل دوران کنونی، دوران پر فراز و نشیبی بوده است». به گفته ی آنها این دوران، باعث شده متفکران بزرگ چینی نظیر کنفوسیوس و لائوزی به عمیق ترین بینش های فلسفه ی چین دست پیدا کنند.
با اینکه فراز و نشیب های تاریخی به رشد حکمت و اندیشه در سرتاسر جهان کمک کرده اند، نویسندگان یاد شده اصرار دارند «فلاسفه ی چینی با فلاسفه ای که در غرب بیشتر با آنها آشنایی وجود دارد تفاوت دارند». اما چرا؟ به قول پوئت و گروسلو «آنها سؤالات بزرگی نپرسیده اند. فلسفه ی آنها فلسفه ی شدیداً عملگرا و بر پایه ی سؤالات کوچکی مثل این بوده است که زندگی روزمره ی خود را چگونه می گذرانید؟». بزرگ ترین متفکرین چین، بر خلاف فلاسفه ای که ممکن است در غرب بشناسند، روی کارهای «پیش پا افتاده و قابل انجام» متمرکز بوده اند.
این باعث می شود توصیه های به ویژه عملی شان باعث تعجب خیلی ها شود و ممکن است علت محبوبیت فلسفه ی چین در میان دانشجویان هاروارد را توضیح دهد. نمونه هایی از توصیه های جالب توجه آنها را در ادامه خواهید خواند:
۱- تلاش برای «پیدا کردن خود» را متوقف کنید
پوئت و گروسلو می نویسند بسیاری در غرب بر این باورند که «نگاه به درون و کشف خود واقعی تان» اهمیت زیادی دارد. اما فلاسفه ی بزرگ چین ممکن است با این گفته مخالف باشند. آنها «نسبت به وجود یک خود واقعی، به ویژه چیزی که بتوان آن را در عالم انتزاع کشف کرد، به دیده ی تردید می نگرند».
متفکران مذکور به جای آنکه برای هر یک از ما یک خود واقعی در نظر بگیرند، باور داشته اند که ما در موقعیت های متفاوت، انسان های متفاوتی هستیم. پوئت و گروسلو موضوع را اینگونه توضیح می دهند: «وقتی در برابر مادر خود صحبت می کنید رفتارتان مشابه زمانی که با یکی از همکاران جوان، دندانپزشک یا دوست صمیمی خود صحبت می کنید نیست. هر یک از ما شخصیتی پیچیده هستیم که در تمام طول روز با دیگر شخصیت های پیچیده برخورد داریم. هر برخوردی جنبه های متفاوتی از وجود ما را بر می انگیزد».
در کل این یعنی کاری که می کنید نمایانگر شخصیت شماست. خوشبختانه این به معنای آن است که می توانیم احتمالات متعددی را تحقق ببخشیم.
۲- اصالت را جدی نگیرید
اصالت این روزها یکی از واژگان پرکاربرد دنیای کسب و کار است، اما بزرگان فلسفه ی چین به طور اخص دلبستگی خاصی به این مفهوم نداشته اند. پوئت و گروسلو می گویند: «مشکل اصالت از دید کنفوسیوس این است که آنگونه که تصور می شود آزادی بخش نیست. واقعاً آن خود اصیلی که فکر می کنید کشف کرده اید کیست؟ این صرفاً تصویری از شما در آن برش از زمان است. اگر به این نهاد وفادار بمانید و اجازه دهید راهنمای شما باشد، شما را در بند می کشد و محدود می کند. این، اجازه ی آن نوع رشدی که وقتی می فهمید مدام در حال تغییر هستید تجربه می کنید را به شما نمی دهد».
۳- برنامه ی زندگی را فراموش کنید
پوئت و گروسلو هشدار می دهند «وقتی برای زندگی تان برنامه ریزی می کنید، بر اساس شخصیت فعلی خود تصمیماتی برای آینده تان می گیرید؛ نه بر اساس شخصیتی که در آینده خواهید بود». منسیوس توصیه می کند به جای آنکه با برنامه ریزی برای زندگی خود گزینه هایتان را محدود کنید، کاری را انجام دهید که اکثر متخصصین بهره وری امروز به آن اصرار دارند: فقط شروع کنید و سپس در حین ادامه ی راه، مسیر خود را تصحیح کنید. اقدامات کوچک می توانند به دستاوردهای بزرگی ختم شوند.
پوئت و گروسلو اینگونه نتیجه می گیرند که «طریق منسیوس می گوید به جای آنکه با تعهد به تصمیمات بزرگ خودمان را مدام تحت فشار قرار دهیم، بهتر است با اقدامات کوچک اما شدنی به این دستاوردها نزدیک شویم. مثلاً برای فکر کردن به تغییر شغل یا پایان دادن به زندگی مشترک یا تغییر محل زندگی، با امتحان کردن تجربه های تازه و مرتبط در مقیاس کوچک، تصمیم گیری برایتان آسان تر خواهد شد. البته مراقب واکنش های خود نسبت به این تجربه ها باشید، چون شما را به مسیرهای تازه ای می کشانند»